روز های مهرماه 93 و عروسی دایی حسین
سلام به دوستان گلمون مهزیار مامان در سالن عقد دایی حسین مهزیار گلم در عکس خانوادگی همراه عروس و داماد و مامان و بابا که بقیه سانسور شدن مهزیار بامداد 1 آبان ماه ساعت 3 خسته و بی حوصله خیلی دیر به دیر دارم مینویسم ناراحتم از این موضوع اما باور کنید شرایطش ندارم. به نت دسترسی دارم اما مثل قبل انرژی ندارم. مهرماه شروع شد و مثل همیشه اول سال تحصیلی جلد کردن کتاب و دفتر دادن روحیه برای شروع پایه جدید و تلاش بیشتر مهزیار که امسال قول داده بیشتر از هر سال درس بخونه تا الان خوب بوده اما تلاشی که من دلم میخواست داشته باشه نداره.تمام فکرش و ذکرش داداشش و بعدشم فوتبال.کلاس زبان که همچنان ادامه میده و یه کوچو...